محل تبلیغات شما



- سلام بابا نوئل عصبانی

- سلام، ینی یکی نمیخواد مارو دعوت کنه؟ - ینی خونشون؟

- نه - پس چی؟

- انقد بیعرضه نباش همین!

بعد چرخیدیم دوباره، بدون اینکه حس کنیم رسیدیم سر جای اولمون. یه کاناپه گرد پیدا کردیم و‌ روش نشستیم. کوکو، تبلت، موبایل. چراغهای زرد چشمک زن تهران. آآآآه خدای لعنتی!


 

از شصتم عکس گرفتم و معلوم شد که یه جابجایی ناقص داره. همونجا این سوال برام مطرح شد که جابجایی ناقص ینی چی؟ یه جورایی بهم بر خورده بود. بعد رفتم مطب دکتر عادل نیا که نبود. ینی در آکاردئونیه ی مطب یه جوری شیش قفله شده بود، مونده بودم پس این نوبت دو و نیم من چیه این وسط؟ از پذیرش درمانگاه که پرسیدم زن کنار دستی اش گفت ساعت کاری رو چسیوندن رو درشون. حتماً تو دلش گفته یارو کسخله که وایساده جلوی ما میخنده. بعد هم بیست دقیقه زل زدم به ساعت کاری که چسبونده بودن رو درشون. بعد برگشتم خونه بابایینا و ناهار خوردم.

دیشب کارن بهم یه نقاشی واقعی از یه زرافه زرد ای قهوه ای بهم داد که خیلی ازش خوشم اومد. خیلی. میخواستم بیارمش مغازه و یه یادداشت براش بنویسم. یاد نمایشنامه وقتی از عشق حرف میزنیم از چه حرف میزنیم ریموند کارور افتادم. بعد یاد کلیسای جامع افتادم. بعد یاد همسایه ها. فکر کردم که بیخودی تب کارور یهو اینهمه آدم رو در بر نگرفت. یه آدمی اومد و یه حرفایی زد که همه قبول کردیم یه دردیمون هست! یه مرضی داریم. یه جاهایی پامون میلنگه. خیلی جاها شاید، ولی اونجاهایی توش عشق هست بیشتر.

عکس دستم رو به هر خری نشون میدم میفهمه انگشت شصتم جابجا شده. ولی دکتر تقوی نفهمید. نمیدونم چرا! شاید چون اون خر نبود.!


 

۱- خواب میبینم که تو صف نونوایی وایسادم و نفر اول صف بغلی من،دون ژوان دغلبازیه با لبخند و برق چشم شیطنت بار  که خوب میشناسمش. از صف که میره عقب حس میکنم وایساده پشت سرم. میگه من نخندیدم بهت اونجا؟ میگم من حس نکردم. خوابم به این کوتاهی نبود. بعدش خوابای دیگه ای دیدم. اما تاثیر اون خواب طوری بود که صبح که پا شدم از خواب حس کردم شعری است در من در آستانه آمدن. شعری در رثای پیچ. 

۲- مثل هر کس دیگه من هم توی زندگی پیچ های زیادی دیدم از انواع مختلف و در معناهای مختلف:

- از کوچه چلپیچ شاهرود گرفته که میگن مردا دست شون رو میگرفتن و برای اینکه بتونن بهشون بچسبن میبردنشون که از گذر این کوچه رد شن -یه کوچه تنگ و باریک با یه عالمه پیچ- تا پیچ جاده و گذر چارسوق و پیچ شمرون. - از پیچ دو سو و چارسو و ستاره ای و آلن و چپ گرد و راستگرد تا تا پیچ گوشتی ها و آچارها و ابزاری که اونا رو میپیچوندن.

- از پیچ امین الدوله و شیپوری و موچسب تا گل کاغذی و پیچ اناری و پیچ گیلیسین، از هوتانیا و پاپیتال و پمیلا تا پیچ آبجویی و پیچ برفی و پیچ ساعتی و عشق پیچان (نباتی است که بر درخت پیچد، گل آن سرخ باشد و در عرف آن را عشق پیچه گویند).

- از پیچش هوا در واحدهای هواساز کمپرسورهای اسکرو تا گریزشان از ایمپلرهای پیچان توربین های گریز از مرکز

- از کلم پیچ و گل کلم و کاهو پیچ تا پیچ و هلو و پچ و ملون

- از باد که میپیچد در موهایش تا دلپیچه و گردباد و تند باد و پیچاب و سونامی - از سیم پیچ و پیچه و کلاف سردرگم و سیم خاردار تا سرپیچ و مهره و ته پیچ

- از الکساندرپیچ و اندرو پیچ و تاکینگ اسپیچ و ورانگ ترن تا بالاخره خود مستر پیچ و میسیز لمون

۳- میتونم مستر پیچ و میسیز لمون رو تصور کنم. دست در دست تو مسیر پیاده روی کنار خیابون. درختان، ماشینها، پارک، خیابونی مثلا ولی عصر، مغازه ها، نورها، آدمهای در گذر . گاهگاه حرفی و در پس اون خنده ای، بعد حرف دیگه، شاید مهمتر یا بی اهمیت تر! شاید چیزهایی بیشتر! برق چشم آشنا یا لحن شبانه ای تا اندازه ای غریب!

۴- از خواب که بلند میشم حس میکنم شعریست در من در آستانه آمدن:

هرگز نیاید در نظر، نقشی ز رویت خوبتر

شمسی ندانم یا قمر، حوری ندانم یا پری

آفاق را گردیده ام، مهر بتان ورزیده ام

بسیار پیچان دیده ام، اما تو چیز دیگری!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه دبیران فلسفه استان همدان(ابن سینا) آبی آسمانی